ماه می تابید وصدای خنده هایشان دیوانه ام میکرد...

ساخت وبلاگ

قلمم را پس دهید... من دفترم را میخاهم.. از جلویم گم شوید آن ور.. بگذارید اکسیژن برسد.

من حالم خراب است.

قلمم را پس دهید

یکی بیاید دست وپای مرا باز کند... من باید با این پاها جاده ی فردا را طی کنم...من باید با این دست ها حقیقتی  کهنه را بنویسم... دست وپای مرا نبندید..!من میخواهم بمیرم

امضا: رایان تمام....

پ.ن: هر شروعی پایانی دارد...

ماه می تابید وصدای خنده هایشان دیوانه ام میکرد......
ما را در سایت ماه می تابید وصدای خنده هایشان دیوانه ام میکرد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arayan153 بازدید : 266 تاريخ : جمعه 6 اسفند 1395 ساعت: 18:55

لعنتی://

همین...

ماه می تابید وصدای خنده هایشان دیوانه ام میکرد......
ما را در سایت ماه می تابید وصدای خنده هایشان دیوانه ام میکرد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arayan153 بازدید : 265 تاريخ : جمعه 6 اسفند 1395 ساعت: 18:55

بخند...لعنتی بخند!بازم بخند!!

+از همه بدم میاد!

ماه می تابید وصدای خنده هایشان دیوانه ام میکرد......
ما را در سایت ماه می تابید وصدای خنده هایشان دیوانه ام میکرد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arayan153 بازدید : 286 تاريخ : جمعه 6 اسفند 1395 ساعت: 18:55

پسر ها گریه نمیکنند!

مگر نه؟

منهم گریه نکردم..

فقط گذاشتم بغض توی گلویم کپک بزند!

پ.ن:«اینجا حالمو بد میکنه!»

ماه می تابید وصدای خنده هایشان دیوانه ام میکرد......
ما را در سایت ماه می تابید وصدای خنده هایشان دیوانه ام میکرد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arayan153 بازدید : 247 تاريخ : جمعه 6 اسفند 1395 ساعت: 18:55